جستجو برای:
سبد خرید 0
  • خانه
  • درباره ما
    • اهداف بانوی فرهنگ
    • تاریخچه بانوی فرهنگ
  • اخبار
    • گزارش نشست
    • اخبار و رویدادها
  • یادداشت
  • قفسه کتاب
  • پایگاه نقد
    • نقد داستان کوچک (قندونقد)
    • نقد داستان کوتاه
    • نویسندگان
  • دفتر داستان
    • داستان
    • داستانک
    • ناداستان
  • یک لقمه ادبیات
  • حلقه فانتزی
  • نگارخانه
    • عکس
    • آوا
    • نما
  • پادکست
  • بسته های آموزشی
  • تماس با ما

ورود

گذرواژه خود را فراموش کرده اید؟

ثبت نام

داده های شخصی شما برای پشتیبانی از تجربه شما در این وب سایت، برای مدیریت دسترسی به حساب کاربری شما و برای اهداف دیگری که در سیاست حفظ حریم خصوصی ما شرح داده می شود مورد استفاده قرار می گیرد.

0
آخرین اطلاعیه ها
جهت نمایش اطلاعیه باید وارد سایت شوید
  • خانه
  • درباره ما
    • اهداف بانوی فرهنگ
    • تاریخچه بانوی فرهنگ
  • اخبار
    • گزارش نشست
    • اخبار و رویدادها
  • یادداشت
  • قفسه کتاب
  • پایگاه نقد
    • نقد داستان کوچک (قندونقد)
    • نقد داستان کوتاه
    • نویسندگان
  • دفتر داستان
    • داستان
    • داستانک
    • ناداستان
  • یک لقمه ادبیات
  • حلقه فانتزی
  • نگارخانه
    • عکس
    • آوا
    • نما
  • پادکست
  • بسته های آموزشی
  • تماس با ما
ورود
  • خانه
  • درباره ما
    • اهداف بانوی فرهنگ
    • تاریخچه بانوی فرهنگ
  • اخبار
    • گزارش نشست
    • اخبار و رویدادها
  • یادداشت
  • قفسه کتاب
  • پایگاه نقد
    • نقد داستان کوچک (قندونقد)
    • نقد داستان کوتاه
    • نویسندگان
  • دفتر داستان
    • داستان
    • داستانک
    • ناداستان
  • یک لقمه ادبیات
  • حلقه فانتزی
  • نگارخانه
    • عکس
    • آوا
    • نما
  • پادکست
  • بسته های آموزشی
  • تماس با ما
ورود

وبلاگ

بانوی فرهنگاخبارناداستانلذت خواندن در عصر حواس‌پرتی: روایت سیسمونی کتابی و عشق پایدار به خواندن

لذت خواندن در عصر حواس‌پرتی: روایت سیسمونی کتابی و عشق پایدار به خواندن

25 آبان 1404
ارسال شده توسط بانوی فرهنگ
ناداستان

به قلم سمیه شاکریان

لذت خواندن در عصر حواس‌پرتی[1]: روایت سیسمونی کتابی و عشق پایدار به خواندن

آدمهای خوشبخت کتاب می‌خوانند و قهوه می نوشند.[2]

به کتابخانه‌ راشِ پروانه‌ای‌ام نگاه می‌کنم و توی قفسه‌های ذهنم دنبال روز و لحظه‌ای می‌گردم که به چیزی معتاد شدم. “خواندن” را می‌گویم. من گرفتار و درگیر ماجرایی مدام و ناتمامم. چیزی که درونم ریشه دوانده و به بچه‌هایم ارث رسیده. من حتی از کتاب‌خواندن پول درآورده‌ام و اعتراف می‌کنم هیچ‌وقت توی عمر کارمندی‌ام به پول درآوردن از “خواندن” فکر نکرده بودم، آن هم خواندن کتاب. خب! با این اوصاف مثل صندوقچه‌ای پُرم از دلایل کافی برای ادامه این اعتیاد.

روز گردش بچه[3]

پانچ قهوه‌ای با طرح اسلیمی را پوشیدم، شال کرم‌رنگ را روی سرم محکم کردم، کفش راحتی را پا زدم و با همسرم راهی “نمایشگاه مصلی تهران” شدیم. دقیقا یک ماه مانده بود تا پسرم از توی دلم بیاید توی بغلم. هنوز تخت و کمدش آماده نشده بود و لباسهایش را کامل نخریده بودیم، اما می‌رفتیم برایش کتاب بخریم. توی نمایشگاه از گرما و هوای خفه سالن‌ها حالم بد شد. نفسم در نمی‌آمد و هر آن منتظر بودم با سر بروم توی زمین. روی یکی از صندلیهای محوطه نشستم.همسرم، امدادگر هلال احمر را صدا زد. آمد، نبضم را گرفت و کلی دعوایمان کرد. آن شرایط برای خودم و پسرم مساعد نبود و ما با بی‌تجربگی و البته عشق به کتاب‌خوان شدن پسرکِ هنوز به دنیا نیامده‌مان، رهسپار خرید سیسمونیِ کتابی او شده بودیم. بسته سیسمونی پسرمان دریایی بود از انواع و اقسام کتاب‌های مخصوص بچه‌ها. کتابهای توی حمام، کتابهایی با جلدهایی قطور و پر از عکس، کتابهایی که در آنها پوست حیوانات شبیه‌سازی شده و یک سری کتاب که راه‌ورسم زندگی نوزادی تا پایان خردسالی را  نشان می‌داد، همگی توی یک کیف مهندسی‌طور خیاری رنگی جا داشتند.

آبی بیکران[4]

پسرم اولین نوروز باسوادی‌اش را می‌گذراند. کتابی را روی زانوهایش گذاشت و بلندبلند خواند. وقتی جمله‌ها را پشت هم می‌خواند یواش‌یواش دندان‌های ناموزون تازه درآمده‌اش پیدا شد و لبهایش کش ‌آمد. داشت تجربه جدیدی را فهم می‌کرد. او درک کرده بود آن جمله چه می‌گوید. صدای افتادن دوزاری‌اش را به‌وضوح شنیدم. آن‌قدری که از فهم خودمختار او از کتاب ذوق کردم و توی روحم حک شد از اولین کلمه‌ای که گفت هیجان نداشتم. آنجا بود که دوزاری خودم هم افتاد. اینکه باسوادی با فهم از آنچه می‌خوانیم تومنی صنار فرق دارد. باسوادی مثل برداشتن کف روی آب است و فهمیدن آنچه می‌خوانیم، شناکردن در اعماق آبی بیکران.

دوپامین، مولکولی با خواص شگفت‌انگیز[5]

ما بیشتر وقتها، توی خانه جایی برای نشستن روی مبل‌ها نداریم. چون بچه‌ها تمام نقاط مبلها را با کتابهایی که می‌خوانند پر کرده‌اند. پسرم را به‌زور شبها از کتابش جدا می‌کنیم و برای جداسازی او از کتابهایی که برای بار دوم عزم خواندنشان را دارد باید بیشتر زحمت بکشیم. دخترم صفحات کتابها را که جلو می‌رود مدام گزارش می‌دهد:” مامان ببین تا کجا خوندم” و وقتی کتابی را تمام می‌کند تحویلم می‌دهد تا من هم بخوانمشان. دخترک کلاس‌اولی‌ام عکسها را نگاه می‌کند و برای خودش قصه می‌گوید. بعد با افتخار کتاب را جلوی چشمهای من می‌گیرد و می‌گوید:” کل این کتابو خوندم. مامان”. منتظرم او هم به اولین نوروز باسوادی‌اش برسد. چشمهایش را تا آخر باز می‌کند و ادامه می‌دهد:” با اینکه سواد ندارم ولی خوندمش”. بغلش می‌کنم و پرت می‌شوم به روزهایی که کتاب توی بغلم بود، کنار سفره نشسته بودم، یک قاشق غذا می‌خوردم و دو کلمه کتاب می‌خواندم. گاهی پیش از جمع کردن سفره، کتابی را تمام می‌کردم. آن وقتها نمی‌دانستم هر وقت کتابی را بخوانم هورمونی توی مغزم منتشر می‌شود که پاداشم می‌دهد، رضایتم را بالا می‌برد و ترغیبم می‌کند به تمام کردن کتابی دیگر. آن روزها هورمونها بدون اطلاع من، کار خودشان را می‌کردند و لبخند را روی لبهایم می‌نشاندند. چه بی‌آگاهی جذابی. توی دنیای کتابی که تمام کرده بودم غرق می‌شدم و در مسیر کوتاهِ بردن بشقابْ قاشقها به آشپزخانه هیچ چیزی به ذهنم نمی‌آمد مگر دنیایی که چند لحظه پیش با جولی و جولیا[6]، واردش شده بودم.

آداب کتاب خواری[7]

خواندن روزی 7- 8 کتاب موازی، رژیم کتابخوانی خاصی را می‌طلبد. تغذیه کتابی کتابخوان‌ها باید طوری باشد که از هیچ کدام از مقرری ها جا نماند. صبح‌ها که مجبورم مسیری را تا اداره رانندگی کنم، صوت کتاب همراهم است. توی اداره و موقع خوردن نهار، 2-3 صفحه از یکی از کتابها را می‌خوانم. بعد ازظهر و توی مسیر اداره به خانه هم یک صدای کتابی دیگر گوشهایم را همراهمی می‌کند. موقع رسیدگی به درس بچه‌ها کتابم روی میز باز است. چند خط می‌خوانم و نگاهی به دفتر و دستک آنها می‌اندازم. موقع اتو کردن لباسها هم کتاب صوتی به دادم می‌رسد، با گوش دادن به کتابها، کار طاقت فرسای اتو کردن آن کوهِ لباس برایم شیرین شده است. موقع خواباندن بچه‌ها، هر کدام یک کتاب توی دستهایمان داریم و وقتی که زنگ خاموشی به صدا در می‌آید، از توی طاقچه و فیدیبو به خواندن کتابهایم ادامه می‌دهم تا زمانی که صدای تنفس‌ آرام و منظم بچه‌ها به گوشم برسد. بعد می‌روم توی تخت، سیم سیار را تا جای ممکن می‌کشم تا به بالشم برسد، گوشی را توی شارژ می‌زنم و خواندن کتابهای الکترونیکی را ادامه می‌دهم تا وقتی که زورم به پلکهایم نرسد و توی یک بی‌دنیایی غرق شوم. بعد یکهو مثل جن زده‌ها پلکهایم از هم باز می‌شوند و یادم می‌افتد جایی بوده‌ام که نباید می‌خوابیده‌ام. بعضی وقت‌ها هم از رو می‌روم و صبح که بیدار می‌شوم با گوشیِ غش کرده‌ام مواجه می‌شوم. تازگی‌ها همسرم برایم یک چراغ مطالعه خریده که می‌توانم آن را بین صفحات کتاب قرار دهم و توی تاریکی هم کتاب‌های کاغذی را از خودم جدا نکنم.

صدای درون[8]

کتاب خواندن از افتادن یک قطره از قطره‌چکان مامان و بابا توی زندگی‌ام شروع شد و حالا من مثل پارچه‌ای که آبها را به خود جذب می‌کند، کتابها را به سمت خودم می‌آورم و توی دل و مغزم جایشان می‌دهم. بچه که بودم مامان و بابا برایم قصه می‌خواندند، بعد یاد گرفتم خودم برای خودم بخوانم. از همان موقع‌ها موجودی نادیده رفت توی درونم و وقتی چشمهایم روی خطوط کتاب می‌رقصد او برایم می‌خواند. صدای خودم را فقط زمانی می‌شنوم که برای بچه‌هایم کتاب می‌خوانم. نه اینکه از کتاب رهایی ندارم،نه! من با کتاب رستگارم.

[1]  کتابی از “آلن جیکوبز” است.

[2]  کتابی از آنیس مارتن-لوگان” است.

[3]  فیلمی به کارگردانی پاتریک رید جانسون است.

[4]  نام فیلمی اقتباسی از زندگی واقعی دو دوست،  ساخته “لوک بسون” است

[5]  کتابی نوشته “دنیل لیبرمن” است.

[6]  فیلمی اقتباسی از کتابی با همین نام به کارگردانی “نورا افرون” است.

[7]  کتابی نوشته احسان رضایی است.

[8]  کتابی نوشته “اتان کراس” است.

برچسب ها: باشگاه ادبی بانوی فرهنگجستارسمیه شاکریانناداستانهفته کتاب و کتابخوانی
قبلی «کمی شبیه تو»، به مناسبت ایام فاطمیه
بعدی مضامین انسانی در مجموعه هری پاتر

1 دیدگاه

اولین کسی باشید که در مورد این مطلب اظهار نظر می کند.

  • اعتمادی جم گفت:
    25 آبان 1404 در 10:19

    👏👏👏👏

    پاسخ
  • ابراهیم تاتلیس گفت:
    8 آذر 1404 در 23:58

    تو خدای نویسنده هایی
    دست مریزاد
    ۱۰ جیگیره

    پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

جستجو برای:
برچسب‌ها
آموزش داستان نویسی آموزش داستان‌نویسی آموزش نویسندگی احسان عباسلو ادبیات ادبیات داستانی اصول نویسندگی امام حسین ایده اولیه داستان باشگاه ادبی بانوی فرهنگ بانوی فرهنگ توصیف در داستان تکنیک های داستان نویسی حوزه هنری داستان داستان نویسی داستانک داستان کوتاه داستان کوچک داستان‌نویسی رمان روایت سارا عرفانی سوگواره عاشورایی ده عاشورا قصه محرم مرضیه نفری معرفی کتاب مولود توکلی ناداستان نقد نقد داستان نقد داستان کوتاه نویسنده نویسنده شو نویسندگی نویسندگی خلاق نیلوفر مالک پیرنگ داستان کتاب باز کتابخوانی کتاب خوب کتاب گردی کتابگردی
  • محبوب
  • جدید
  • دیدگاه ها
بایگانی‌ها
  • دسامبر 2025 (7)
  • نوامبر 2025 (22)
  • اکتبر 2025 (9)
  • سپتامبر 2025 (10)
  • آگوست 2025 (9)
  • جولای 2025 (18)
  • می 2025 (29)
  • آوریل 2025 (7)
  • مارس 2025 (10)
  • فوریه 2025 (31)
  • ژانویه 2025 (24)
  • دسامبر 2024 (20)
  • نوامبر 2024 (34)
  • اکتبر 2024 (7)
  • آگوست 2024 (2)
  • جولای 2024 (11)
  • ژوئن 2024 (17)
  • می 2024 (31)
  • آوریل 2024 (29)
  • مارس 2024 (37)
  • فوریه 2024 (19)
  • ژانویه 2024 (43)
  • دسامبر 2023 (34)
  • نوامبر 2023 (36)
  • اکتبر 2023 (35)
  • سپتامبر 2023 (25)
  • آگوست 2023 (32)
  • جولای 2023 (37)
  • ژوئن 2023 (19)
  • می 2023 (11)
  • آوریل 2023 (10)
  • مارس 2023 (14)
  • فوریه 2023 (17)
  • ژانویه 2023 (30)
  • دسامبر 2022 (14)
  • نوامبر 2022 (14)
  • اکتبر 2022 (15)
  • سپتامبر 2022 (20)
  • آگوست 2022 (18)
  • جولای 2022 (9)
  • ژوئن 2022 (12)
  • می 2022 (19)
  • آوریل 2022 (5)
  • مارس 2022 (3)
  • فوریه 2022 (15)
  • ژانویه 2022 (18)
  • دسامبر 2021 (15)
  • نوامبر 2021 (10)
  • اکتبر 2021 (4)
  • آگوست 2021 (3)
  • جولای 2021 (1)
  • ژوئن 2021 (2)
  • می 2021 (1)
  • آوریل 2021 (1)
  • مارس 2021 (6)
  • ژانویه 2021 (8)
  • نوامبر 2020 (1)
  • اکتبر 2020 (1)
  • آگوست 2020 (1)
  • جولای 2020 (3)
  • ژوئن 2020 (1)
  • آوریل 2020 (1)
  • فوریه 2020 (2)
  • ژانویه 2020 (2)
  • دسامبر 2019 (1)
  • نوامبر 2019 (1)
  • اکتبر 2019 (1)
  • آگوست 2019 (1)
  • جولای 2019 (1)
  • مارس 2019 (1)
  • دسامبر 2018 (1)
  • اکتبر 2018 (1)
  • جولای 2018 (1)
  • ژوئن 2018 (1)
  • مارس 2018 (1)
  • فوریه 2018 (2)
  • ژانویه 2018 (2)
  • دسامبر 2017 (1)
  • نوامبر 2017 (2)
  • اکتبر 2017 (1)
  • سپتامبر 2017 (1)
  • ژانویه 2017 (1)

باشگاه ادبی بانوی فرهنگ، به منظور هم افزایی بانوان نویسنده و علاقمندان به نویسندگی توسط چند تن از بانوان نویسنده ی کشور تشکیل شد.

  • تهران، خیابان سمیه نرسیده به خیابان حافظ، حوزه هنری، دفتر بانوی فرهنگ
  • 02191088034
  • info@banooyefarhang.com
نمادها
© 1400. قالب طراحی شده توسط بانوی فرهنگ
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی
ارسال به ایمیل
https://www.banooyefarhang.org/?p=14159

برای تهیه کتابها از طریق راه های ارتباطی با ما تماس بگیرید. رد کردن

دسته بندی دوره ها
دوره های من
دسته بندی دوره ها

کتاب اعضای کانون

  • 50 دوره

دوره های من
برای مشاهده خریدهای خود باید وارد حساب کاربری خود شوید

Facebook Twitter Youtube Instagram Whatsapp
مرورگر شما از HTML5 پشتیبانی نمی کند.