یادداشتی بر «سفرنامه ناصرالدین شاه به فرنگ»
به قلم فخری حاجی
قدری با ناصرالدین شاه و کالسکهاش به گشت و گذار برویم.
دقت کردید! در اطرافمان افرادی هستند که اسم و رسمشان از عوام پرآوازهتر است. بعضی پادشاهان هم شهرت و موقعیت امتیازدارتری نسبت به دودمان خودشان دارند؛ از جمله «ناصرالدین شاه»، چهارمین شاه ایران در سلسله قاجاریان (۱۲۲۷-۱۲۷۵هـ ش).
در کتابهای تاریخ دوران مدرسه نوشته بود که ۵۰ سال بر تخت پادشاهی تکیه داده؛ یعنی طولانیترین دوره پادشاهی در میان تمام شاهان قاجار را دارا است.
او به افتخار نیم قرن سلطنت به ایران خود را «صاحبقران» نامید. از میان ۷ صدر اعظم در دوران سلطنتش «امیرکبیر معظم» بیش از دیگران تاجوتخت ناصرالدینشاه را ه به موقعیتهای ناب و امتیازات گران مزین کرد.
او نخستین پادشاه ایرانی بود که در رأس هیئت حاکمه عازم اروپای نوین شد.
پدرِ «مظفرالدین شاه» ۳ سفر به فرنگ داشته که البته این آمدوشدهای اعلیحضرت ایران، شاید زمینهساز بسیاری از اختراعات، ابداعات، خدمات و فرصتی برای راهاندازی ادارات و سازمانهای دنیای غرب برای اولین بار در ایران شده بود.
«ناصرالدینشاه» حتی از سفر به «نجف و کربلا» هم سفرنامهای به یادگار گذاشته است.
با وجود توجه افراطی او به تشریفات، حرمسرا و نابخردیهایی در شیوه مملکتداری؛ اما نقش مهمی در گسترش و توسعه رسوم شیعی مثل عزاداریها و اجرای تعزیه داشته است.
ما که مثل او اینقدر به ممالک خارجه و فرنگستان سفر نداشتیم، ولی چهارمین پادشاه قاجار با نگاه دقیق، ریزبینانه و توصیفات مزهدارش ما را به جاهایی میبرد که معمولاً تنها افراد عالیرتبه و سرشناس اجازه ورود و خروج و دیدوبازدید آنجا را داشتهاند و ما را با این شگفتانهها همراه میکند.
فرصت آشنایی با نقوش، هنر و معماریِ عمارتها، کاخها، موزهها، صحنوسراها، مجالس و محافل، اشخاص صاحب جایگاه و منتسبین در دُوَلخارجی و ایرانی به خوبی در این تعاملات و تفریحات برای خواننده فراهم است.
البته طعم خوانش کتاب بستگی به ذائقه مخاطب گاه شیرین و گاه گَس میشود. هرچند که مثل همه سفرنامهها مجالی است برای آشنایی با یک سری آداب، تشریفات، سبکزندگیها و فرهنگها.
جالب است که رگههایی از شئون معنوی و فرهنگی ایرانی اسلامی پادشاه ایرانی در بعضی از خطوط سفرنامه و رویدادهای سفر به نگارش درآمده و نمود عملی و رفتارگرایی مثبت او در بعضی از وجوه مشهود و قابلتوجه است؛ مثل اقامه نماز و ….
این سفرنامه «ناصرالدین شاه قاجار» مرتبط به سال ۱۲۹۰ هجریقمری است و بیش از ۱۵۷ سال از عیشونوش اعلیحضرت در این برنامه تفریحی ۶ ماهه گذشته.
از دیگر نکات جالبتوجه در سفرنامههای قرون گذشته، ردپای پیشرفت در شیوه به کار گرفتن آداب، اموراجتماعی و اداری است؛ مثلاً بانکداری به چه روش سادهای مرسوم بوده و در طول زمان چه رونق و وسعتی پیدا کرده است.
استفاده از وسایل نقلیه مختلف در شرایط متفاوت سفر هم برای مخاطب امروزی جالب توجه است.
از توصیفات ظریف و در قسمتهایی از سفرنامه که رویدادهای روز به تاریخ نوشته شده، پیداست هنر در ذائقه روحی «ناصرالدین شاه» رنگ و جایی ویژه داشته.
آمده است که او در شعر و ادب تبحر داشته و حتی صاحب دیوان شعر هم بوده. قلمورزی، نقاشی و عکاسی هم از جمله هنرهای اعلیحضرت همایونی به شمار میرفته.
در تاریخ ریشهدار ایران کمتر کسی است که علاوه بر نشستن بر مسند قدرت، دستی بر هنر داشته باشد.
او نخستین پادشاه ایرانی است که خاطرات خود را نوشته، پس از این مهم میتوان برداشت کرد که این سفرنامه به قلم خود او نگارش شده و از این منظر هم کتابی که پیش روی ماست میتواند یک اثر قابل توجه قلمداد شود.
آخرین بند از زندگینامه ناصرالدین شاه را میتوان ترور او در سن ۶۴ سالگی، در آستانه ۵۰ امین سالگرد مراسم پادشاهیاش شمرد.
با برشی از کتاب، یک صبح تا شب با «ناصرالدینشاه» به گشتوگذار برویم:
صبح برخاسته با کالسکه قدری در شهر گردش کردیم.
دستهجات تلمبهچیان قدری مشق کردند. بعد به موزه اتنوگرافی که عمارت عالی بود رفتیم.
جمیع اهالی روس را از هر طبقه از موم به قدر جثه آدم ساخته و لباس همان ایالت و طایفه را هم به مجسمههای مومی پوشاندهاند، مثل انسان هستند؛
بیتفاوت.
اسبابهای دیگر هم از وحشیهای ینگی دنیا و آفریقیه برای تماشا چیدهاند.
در کتابخانه آنجا گفتند ۲۰۰ هزار جلد کتاب است. امپراطور هر وقت به مسکو میآیند در اتاقهای تحتانی کرملین منزل میکنند آنجا را هم گشتیم.
بسیار اتاقهای خوبی است. از پاکیزگی اسباب اتاق و سنگهای سماق، هزارههای مرمر و میز و صندلی و آینه و نیم تخت، بهتر از آن تصور نمیشود.
در اتاق امپراطور پوست دو خرس که به دست خود شکار کرده، در جلوی نیم تخت فرش کرده بودند.
خلاصه بعد از گردش در گارنیکلا که سر راهآهن پطربورغ است، رفتیم که انشاالله امشب به پطربورغ برویم.
از عمارت الی راه آهن را چراغان کرده بودند. جمعیت زیادی از اهل شهر سر راه ما ایستاده بودند، زیاده از حد تکریم و تعظیم کردند.
جمعیت مسکو سیصد و پنجاه و یک هزار کس است.
نشان تمثال به حکمران مسکو داده شد. شاهزادهها در همان کالسکه ما مینشینند. شب در کالسکه شام خوردیم؛ خوابیدیم.
دیدگاهتان را بنویسید