جستجو برای:
سبد خرید 0
  • خانه
  • درباره ما
    • اهداف بانوی فرهنگ
    • تاریخچه بانوی فرهنگ
  • اخبار
    • گزارش نشست
    • اخبار و رویدادها
    • مسابقات و فراخوان
  • یادداشت
  • قفسه کتاب
  • پایگاه نقد
    • نقد داستان کوچک (قندونقد)
    • نقد داستان کوتاه
    • مرورنویسی
    • نویسندگان
  • دفتر داستان
    • داستان
    • داستانک
    • ناداستان
  • یک لقمه ادبیات
  • حلقه فانتزی
  • نگارخانه
    • عکس
    • آوا
    • نما
  • پادکست
  • بسته های آموزشی
  • تماس با ما

ورود

گذرواژه خود را فراموش کرده اید؟

ثبت نام

داده های شخصی شما برای پشتیبانی از تجربه شما در این وب سایت، برای مدیریت دسترسی به حساب کاربری شما و برای اهداف دیگری که در سیاست حفظ حریم خصوصی ما شرح داده می شود مورد استفاده قرار می گیرد.

0
آخرین اطلاعیه ها
جهت نمایش اطلاعیه باید وارد سایت شوید
  • خانه
  • درباره ما
    • اهداف بانوی فرهنگ
    • تاریخچه بانوی فرهنگ
  • اخبار
    • گزارش نشست
    • اخبار و رویدادها
    • مسابقات و فراخوان
  • یادداشت
  • قفسه کتاب
  • پایگاه نقد
    • نقد داستان کوچک (قندونقد)
    • نقد داستان کوتاه
    • مرورنویسی
    • نویسندگان
  • دفتر داستان
    • داستان
    • داستانک
    • ناداستان
  • یک لقمه ادبیات
  • حلقه فانتزی
  • نگارخانه
    • عکس
    • آوا
    • نما
  • پادکست
  • بسته های آموزشی
  • تماس با ما
ورود
  • خانه
  • درباره ما
    • اهداف بانوی فرهنگ
    • تاریخچه بانوی فرهنگ
  • اخبار
    • گزارش نشست
    • اخبار و رویدادها
    • مسابقات و فراخوان
  • یادداشت
  • قفسه کتاب
  • پایگاه نقد
    • نقد داستان کوچک (قندونقد)
    • نقد داستان کوتاه
    • مرورنویسی
    • نویسندگان
  • دفتر داستان
    • داستان
    • داستانک
    • ناداستان
  • یک لقمه ادبیات
  • حلقه فانتزی
  • نگارخانه
    • عکس
    • آوا
    • نما
  • پادکست
  • بسته های آموزشی
  • تماس با ما
ورود

وبلاگ

بانوی فرهنگاخبارناداستانحاجتی که نمی‌خواستم روا شه

حاجتی که نمی‌خواستم روا شه

11 مهر 1404
ارسال شده توسط بانوی فرهنگ
ناداستان

به قلم مریم رضازاده

آن صبح عید قربانی که نشسته بودم زیر نور آفتاب و بچه را می‌خواباندم، فکر نمی‌کردم که آرزوی حج اینقدر خطرناک باشد. توی قاب شیشه‌ای تلویزیون، زائرها را در سرزمین منا می‌دیدم و دلم پَر می‌کشید. همان لباس‌های سفید، همان مسیر مقدس، همان منتهای آرزو. دخترک روی پایم خوابش برده بود و من داشتم نوازشش می‌کردم. با حسرت زیر لبی با خودم حرف می‌زدم. «آخ…کاش یکی فسقلی رو قبول کرده بود، کاش می‌شد همه چیز رو بگذاریم و بریم حج. کاش پولش جور می‌شد. کاش الان اونجا بودم…» می‌دانستم آنجا اوج تحول است، بریدن از همه چیز و رسیدن به خود واقعی. توی حال و احوال خوش عرفانی خودم بودم که زیرنویس شبکه خبر قرمز شد: «فاجعه در منا؛ ازدحام و تلفات.» خشکم زده بود.حرکت جمعیت در تصویر متوقف شده بود. همه مثل یک دیوار سخت به هم چسبیده بودند. قلبم تند تند می‌زد. از ساعت ۹ صبح که خبر را دیدم، تسبیح دست گرفتم. از یک طرف دعا می‌کردم حاجی‌ها زنده بمانند، از طرف دیگر با ترس گفتم: «قربونت بشم خدا… چه خوب شد که حاجتم رو ندادی…» تسبیح را دو تا یکی توی دستم می‌چرخاندم. میخکوب شده بودم و چشم از تلویزیون بر نمی‌داشتم. همیشه وقتی استرس می‌گیرم اینطور می‌شوم. هر لحظه آمار شهدا بیشتر می‌شد. همه توی خانه ی مادر همسرم بودیم اما من صدایی نمی‌شنیدم، انگار که کر شده باشم. چشمانم خیس اشک بود و دستم عرق کرده بود. فکر میکردم چقدر این امتحان سخت است. حالا که من توی جمعیت نیستم باید خدا را شکر کنم یا مثل هر سال به حال آدم‌هایی که دور خدا می‌گردند، غبطه بخورم ؟به جنازه‌هایی که روی هم افتاده بودند نگاه می‌کردم. خودم را جای تک تک آن‌هایی گذاشتم که زیر دست و پای هم له شده بودند. من تحمل گرما و شلوغی عادی را ندارم. حرم امام رضا جان هم که می‌روم دورادور با آقا صحبت میکنم. توی ذهنم هی تکرار میکردم “وای اگر رفته بودم، دخترم چه می‌شد؟” انگار همه‌ی آدم‌هایی که سال ۹۴ حج رفتند آشنای نزدیک یا فامیل خودم بودند. انگار من خانواده ی بزرگی را از دست داده بودم و داغدار بودم. واقعیت اما، تلخ تر از تصوراتم بود: ۴۶۴ زائر ایرانی در کنار هزاران نفر از ۳۹ کشور، در اوج بندگی جان دادند.با دیدن این همه جانِ رفته، یک سوال مثل خوره به جانم افتاد: تمام آن پدران و مادران، آن همسران… حتماً مثل من فرزندی چشم انتظار داشتند. چطور شد که سفر عشق، درست در چند قدمی پایان، با این اشک و آه تمام شد؟در همان حال که دخترک روی پایم سنگینی می‌کرد، چشمانم را بستم و با خودم کلنجار رفتم: اگر می‌دانستم چنین اتفاقی می‌افتد، آیا باز هم می‌رفتم؟ آیا حاضرم از خودم بگذرم؟ سال بعد، اگر فرصت پیش بیاید، پولش جور شود و کسی باشد که بچه را پیشش بگذارم، آیا برای رفتن اقدام می‌کنم؟ یا از ترس تکرار همین فاجعه، عقب می‌کشم؟به این فکر کردم که آن‌ها در آن نقطه، در میانه‌ی عبادت، با لباسی که کفنشان شد، پاک و مطهر پر کشیدند؛ اما ما ماندیم و داغ این پرواز بی‌صدا، که هیچ‌وقت سرد نمی‌شود…

برچسب ها: باشگاه ادبی بانوی فرهنگمریم رضازادهناداستان
قبلی «پدر یک لشگر»، به مناسبت تولد امام حسن عسکری(ع)
بعدی اولین نشست از سلسله نشست‌های هم‌اندیشی نظری در ادبیات برگزار گردید.

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

جستجو برای:
برچسب‌ها
آموزش داستان نویسی آموزش داستان‌نویسی آموزش نویسندگی احسان عباسلو ادبیات ادبیات داستانی اصول نویسندگی امام حسین ایده اولیه داستان باشگاه ادبی بانوی فرهنگ بانوی فرهنگ توصیف در داستان تکنیک های داستان نویسی حوزه هنری داستان داستان نویسی داستانک داستان کوتاه داستان کوچک داستان‌نویسی رمان روایت سارا عرفانی سوگواره عاشورایی ده عاشورا قصه محرم مرضیه نفری معرفی کتاب مولود توکلی ناداستان نقد نقد داستان نقد داستان کوتاه نویسنده نویسنده شو نویسندگی نویسندگی خلاق نیلوفر مالک پیرنگ داستان کتاب باز کتابخوانی کتاب خوب کتاب گردی کتابگردی
  • محبوب
  • جدید
  • دیدگاه ها
بایگانی‌ها
  • نوامبر 2025 (6)
  • اکتبر 2025 (9)
  • سپتامبر 2025 (10)
  • آگوست 2025 (9)
  • جولای 2025 (18)
  • می 2025 (29)
  • آوریل 2025 (7)
  • مارس 2025 (10)
  • فوریه 2025 (31)
  • ژانویه 2025 (24)
  • دسامبر 2024 (20)
  • نوامبر 2024 (34)
  • اکتبر 2024 (7)
  • آگوست 2024 (2)
  • جولای 2024 (11)
  • ژوئن 2024 (17)
  • می 2024 (31)
  • آوریل 2024 (29)
  • مارس 2024 (37)
  • فوریه 2024 (19)
  • ژانویه 2024 (43)
  • دسامبر 2023 (34)
  • نوامبر 2023 (36)
  • اکتبر 2023 (35)
  • سپتامبر 2023 (25)
  • آگوست 2023 (32)
  • جولای 2023 (37)
  • ژوئن 2023 (19)
  • می 2023 (11)
  • آوریل 2023 (10)
  • مارس 2023 (14)
  • فوریه 2023 (17)
  • ژانویه 2023 (30)
  • دسامبر 2022 (14)
  • نوامبر 2022 (14)
  • اکتبر 2022 (15)
  • سپتامبر 2022 (20)
  • آگوست 2022 (18)
  • جولای 2022 (9)
  • ژوئن 2022 (12)
  • می 2022 (19)
  • آوریل 2022 (5)
  • مارس 2022 (3)
  • فوریه 2022 (15)
  • ژانویه 2022 (18)
  • دسامبر 2021 (15)
  • نوامبر 2021 (10)
  • اکتبر 2021 (4)
  • آگوست 2021 (3)
  • جولای 2021 (1)
  • ژوئن 2021 (2)
  • می 2021 (1)
  • آوریل 2021 (1)
  • مارس 2021 (6)
  • ژانویه 2021 (8)
  • نوامبر 2020 (1)
  • اکتبر 2020 (1)
  • آگوست 2020 (1)
  • جولای 2020 (3)
  • ژوئن 2020 (1)
  • آوریل 2020 (1)
  • فوریه 2020 (2)
  • ژانویه 2020 (2)
  • دسامبر 2019 (1)
  • نوامبر 2019 (1)
  • اکتبر 2019 (1)
  • آگوست 2019 (1)
  • جولای 2019 (1)
  • مارس 2019 (1)
  • دسامبر 2018 (1)
  • اکتبر 2018 (1)
  • جولای 2018 (1)
  • ژوئن 2018 (1)
  • مارس 2018 (1)
  • فوریه 2018 (2)
  • ژانویه 2018 (2)
  • دسامبر 2017 (1)
  • نوامبر 2017 (2)
  • اکتبر 2017 (1)
  • سپتامبر 2017 (1)
  • ژانویه 2017 (1)

باشگاه ادبی بانوی فرهنگ، به منظور هم افزایی بانوان نویسنده و علاقمندان به نویسندگی توسط چند تن از بانوان نویسنده ی کشور تشکیل شد.

  • تهران، خیابان سمیه نرسیده به خیابان حافظ، حوزه هنری، دفتر بانوی فرهنگ
  • 02191088034
  • info@banooyefarhang.com
نمادها
© 1400. قالب طراحی شده توسط بانوی فرهنگ
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی
ارسال به ایمیل
https://www.banooyefarhang.org/?p=14072

برای تهیه کتابها از طریق راه های ارتباطی با ما تماس بگیرید. رد کردن

دسته بندی دوره ها
دوره های من
دسته بندی دوره ها

کتاب اعضای کانون

  • 50 دوره

دوره های من
برای مشاهده خریدهای خود باید وارد حساب کاربری خود شوید

Facebook Twitter Youtube Instagram Whatsapp
مرورگر شما از HTML5 پشتیبانی نمی کند.