یادداشتی بر کتاب « 7 روایت خصوصی از زندگی سید موسی صدر»
به قلم محدثه قاسمپور
صدر همیشه صدر است.
در دنیای پر از شتاب و اطلاعات سطحی امروز، گاهی چهرههای بزرگ تاریخ آنقدر برایمان تکرار و دور شدهاند که تنها به عنوان نماد میشناسیمشان یا کلیشههای شعار زده از آنها در ذهنمان تهنشین شده است و فکر میکنیم اتفاقا خیلی از آنها میدانیم به اصطلاح توهم دانایی اجازه نمیدهد، آزادانه سراغشان برویم.
من نیز امام موسی صدر را آنقدر از دور میشناختم که از زندگی خصوصیاش چیزی نمیدانستم ولی حس میکردم خیلی او را میشناسم؛ در حالی که اصلا نمیدانستم چندتا دختر و پسر دارد. چه برسد به اینکه ۷ تا روایت خصوصی از زندگی امام موسی صدر بخوانم.
با خواندن این کتاب انگار توی کوچههای سرگردانی مشغول قدم زدن بودم که زنی از در خانهای قدیمی جارو به دست بیرون آمد. لای دو لنگهی در ایستاد، کمر صاف کرد و گفت: «بفرمایید توی خانه و کمی نفس تازه کنید.»
من خسته از سرگردانی، پا توی دالان تاریک خانه گذاشتم، سر از راهرو به سمت روشنایی حیاط بیرون کشیدم و از صدای خندهی دختر و پسرها فهمیدم توی خانهی هفتاد هشتاد سال پیش صدرها هستم.
زن جارو به دست حبیبه جعفریان بود که برای سحر و جادو کردن نیامده بود، نمیخواست از موسی صدر، چهرهای مقدس و پر از روتوش بسازد که زمان بیرون آمدن از خانه، اشکم سرازیر شود که وای مگر دست ما به او میرسد. چه اسطورهی غیر قابل تکراری.
حبیبه جعفریان، در اندرونی خانه، از دختر گرفته تا همسایه را پای روایت خصوصی خودش نشانده و پرسیده و روایت کرده است. گاهی کارش شبیه دوربین فیلمبرداری است انگار جای نوشتن تصویر گرفته.
او انقدر در کارش مهارت دارد که حتی از زیر زبان علیصدری؛ پسر درونگرای خانواده حرف بیرون کشیده. پای در و دل خواهرهایی نشسته که چشمشان از دوری برادر اشک است و لبشان به ظاهر به لبخند باز.
کل کتاب برای من در این یک جمله خلاصه میشود: «آدمی مثل آقا موسی را خدا گاهی علاقهاش میکشد خلق کند. آدمی بود که حرف نو زیاد داشت و هر حرف نویی، بحرانی با خودش دارد.»
موسی صدرِ حبیبه جعفریان، بیخطا نیست، گاهی از زبان پسر و دختر و همسر و خواهرهایش نقد میشود ولی «هر جا که بنشیند صدر است.»
در همهی جای کتاب احترام امامموسیصدر به زنها مشخص است این احترام شعاری نیست ما این ویژگی را در رفتارهای روزمره او میبینیم مثلا در بخشی از کتاب آمده است:
«پری توی خانه بیشتر همان غذاهای ایرانی را میپخت. آقا موسی میگفت آن کم دردسرهایش را بپز. آنهایی که زود آماده میشوند و لازم نیست برای پختنش ۵ ساعت توی آشپزخانه ماند. ماه رمضانها پیالههای فرنی ۳۰ تا ۴۰ تا سرتاسر روی میزی که توی آشپزخانه حازمیه داشتند، ردیف میشدند. فرنی زود آماده میشد و آقا موسی هم عاشقش بود. اگر همه سال به او فرنی میدادی، حرفی نداشت. حتی در نامههایی که آن اول ازدواجشان از نجف میداد هم ذکر فرنی بود…»
یا در بخش حورا دختر امام موسی صدر آمده است: «بابا همیشه میگفت اگر روزی شرایط من طوری باشد که آنقدر فقیر باشم که فقط بتوانم یکی از شما را به مدرسه بفرستم آن یک نفر، حوراست نه صدر یا حمید!»
صدری پسر ارشد امام موسی صدر هم ماجرای جالبی را تعریف میکند: «۲۴ ساعت تمام با من حرف نزد چون حورا را زده بودم، سر زنها غیرتی بود. کسی نباید بهشان زور میگفت. وقتی من، حورا و حمید فرانسه بودیم قدغن کرده بودی که حورا ظرف بشورد یا جارو کند حسودیام میشد.»
بخشهایی از گفتوگوی نویسنده با آیتالله موسوی اردبیلی از دوستان و همدرسان امام موسی صدر نیز به عنوان مقدمه کتاب استفاده شده است که ویژگیهای اجتماعی امام موسی صدر را آشکارتر نشان میدهد.
آیت الله موسوی اردبیلی درباره ویژگیهای امام موسی صدر میگوید: «از امتیازات آقا موسی یکی هم این بود که خیلی خوشبرخورد بود. با غیر طلبه همانطور برخورد میکرد که با طلبه. در حالی که آن زمان بسیاری از روحانیها اصلا غیر روحانی را قبول نداشتند. تنها معممین را جزو علما میدانستند. استاد دانشگاه را تحویل نمیگرفتند. در همان زمان تعداد رفقای غیر طلبهٔ آقا موسی بیش از رفقای طلبهاش بود. با دانشجوها، استادهای دانشگاه، شاعرها و نویسندهها بسیار رفیق بود. غیر از او هرکس بود و این کارها را میکرد، متهم میشد. لعن و طعن میشد ….»
این ۱۹۲ صفحه کتاب را همراه دوستان نویسندهام در انجمن ادبی بانوی فرهنگ جرعه جرعه نوشیدیم و لابهلای اتاقهای کاهگلی خانهی صدر کمی از هیاهوی دنیا دور شدیم، زیر آسمان پر ستارهی آن سالهای قم روی پشتبام دراز کشیدیم، توی کوچههای لبنان قدم زدیم و آلمان را از دور دیدیم. اگر دنبال این لذت هستید، این کتاب را بنوشید و بنوشانید.
کتاب ۷ روایتخصوصی از زندگی سید موسی صدر به قلم حبیبه جعفریان در ۱۹۲ صفحه توسط نشر امامموسی صدر در سال ۹۳ منتشر شد.
دیدگاهتان را بنویسید