جستجو برای:
سبد خرید 0
  • خانه
  • درباره ما
    • اهداف بانوی فرهنگ
    • تاریخچه بانوی فرهنگ
  • اخبار
    • گزارش نشست
    • اخبار و رویدادها
    • مسابقات و فراخوان
  • یادداشت
  • قفسه کتاب
  • پایگاه نقد
    • نقد داستان کوچک (قندونقد)
    • نقد داستان کوتاه
    • مرورنویسی
    • نویسندگان
  • دفتر داستان
    • داستان
    • داستانک
    • ناداستان
  • یک لقمه ادبیات
  • حلقه فانتزی
  • نگارخانه
    • عکس
    • آوا
    • نما
  • پادکست
  • بسته های آموزشی
  • تماس با ما

ورود

گذرواژه خود را فراموش کرده اید؟

ثبت نام

داده های شخصی شما برای پشتیبانی از تجربه شما در این وب سایت، برای مدیریت دسترسی به حساب کاربری شما و برای اهداف دیگری که در سیاست حفظ حریم خصوصی ما شرح داده می شود مورد استفاده قرار می گیرد.

0
آخرین اطلاعیه ها
جهت نمایش اطلاعیه باید وارد سایت شوید
  • خانه
  • درباره ما
    • اهداف بانوی فرهنگ
    • تاریخچه بانوی فرهنگ
  • اخبار
    • گزارش نشست
    • اخبار و رویدادها
    • مسابقات و فراخوان
  • یادداشت
  • قفسه کتاب
  • پایگاه نقد
    • نقد داستان کوچک (قندونقد)
    • نقد داستان کوتاه
    • مرورنویسی
    • نویسندگان
  • دفتر داستان
    • داستان
    • داستانک
    • ناداستان
  • یک لقمه ادبیات
  • حلقه فانتزی
  • نگارخانه
    • عکس
    • آوا
    • نما
  • پادکست
  • بسته های آموزشی
  • تماس با ما
ورود
  • خانه
  • درباره ما
    • اهداف بانوی فرهنگ
    • تاریخچه بانوی فرهنگ
  • اخبار
    • گزارش نشست
    • اخبار و رویدادها
    • مسابقات و فراخوان
  • یادداشت
  • قفسه کتاب
  • پایگاه نقد
    • نقد داستان کوچک (قندونقد)
    • نقد داستان کوتاه
    • مرورنویسی
    • نویسندگان
  • دفتر داستان
    • داستان
    • داستانک
    • ناداستان
  • یک لقمه ادبیات
  • حلقه فانتزی
  • نگارخانه
    • عکس
    • آوا
    • نما
  • پادکست
  • بسته های آموزشی
  • تماس با ما
ورود

وبلاگ

بانوی فرهنگاخبارنویسندگانمعرفی نویسنده«از پامنار تا اسالم با جلال»، به بهانه زادروز جلال آل‌احمد

«از پامنار تا اسالم با جلال»، به بهانه زادروز جلال آل‌احمد

11 آذر 1404
ارسال شده توسط بانوی فرهنگ
معرفی نویسنده

به قلم سیده اعظم‌الشریعه موسوی

باد سرد آذرماه ۱۳۰۲ در کوچه‌های محله‌ی «`پامنار» تهران می‌پیچید. محله‌ای قدیمی، لبریز از صدای اذان، بوی نان سنگک و مردمی که در پی معاش بودند. در دل همین کوچه‌ها در خانواده‌ای اهل علم و دین، در یازدهمین روز از آخرین ماه پاییز، پسری به دنیا آمد که نام او را جلال گذاشتند. کودکی جلال در خانه‌ای گذشت که دیوارهایش بیشتر از آفتاب، سایۀ کتاب‌های فقه و رسائل پدر را بر خود دیده بود. پدرش، مردی روحانی، سخت‌گیر و پرصلابت بود. جلال را نه کودکی بازیگوش که شاگردی برای آینده می‌دید؛ جانشینی برای خود. آرزو داشت در جوانی عمامه بر سر او ببیند. جلال، برخلاف میل پدر، عاشق دانستن بود؛ دانستنی از جنس دیگر. جهان برای او تنها در کُتُب حوزوی خلاصه نمی‌شد. خیابان‌ها، مدرسه‌ها، صداهای مردم و حتی آن کوچه‌های شلوغ تهران چیزی در خود داشتند که ذهنش را قلقلک می‌دادند. وقتی دوره دبستان را تمام کرد، پدر قاطعانه گفت: «مدارس دولتی دین را از پسرم می‌گیرند.» و به همین دلیل او را از ادامه تحصیل بازداشت.جلال رهسپار بازار شد؛ گاهی چرم‌‌‌‌‌‌‌‌‌فروشی، روزی ساعت‌سازی و حتی سیم‌کشی برق. او روزها کار می‌کرد و شب‌ها، پنهان از چشم پدر، به کلاس‌های شبانه دارالفنون می‌رفت. آنجا بار دیگر نفس می‌کشید؛ میان کلمات و کتاب‌ها. سال‌های دبیرستان او درست در زمان جنگ جهانی دوم بود؛ زمانی آشفته، پر از غبار و پر از خبرهایی که هرروز در میدان توپخانه و سر خیابان‌ها پخش می‌شد. درست در همین دوران بود که پدرش تصمیم گرفت آخرین تلاش‌های خود را برای «نجات روح فرزند» به کار بگیرد. جلال را به نجف پیش پسر بزرگ‌ترش فرستاد؛ اما جلال تنها دو ماه کنار برادرش ماند. او به ایران بازگشت. در سال‌های آخر دبیرستان، صدای کسروی و شریعت سنگلجی به گوشش رسید؛ صداهایی متفاوت، لرزاننده و دقیقاً همان تکانه‌ای که ذهن او می‌خواست. همین آشنایی بود که او را به حزب توده کشاند؛ حزبی که آن سال‌ها برای بسیاری از جوانان دریچه‌ای رو به فهم تازه بود. در سال ۱۳۲۲ وارد دانشسرای عالی شد و ادبیات فارسی خواند. دانشگاه برای او نه‌فقط محیط درس، بلکه دروازه‌ای به جهان بود. در همین سال‌ها چند داستان نوشت، از فرانسوی ترجمه کرد و رفته‌رفته قلمش از انزوا به اجتماع راه یافت. سفرهایش شروع شد؛ سفر به روستاها، شهرها و جاهایی که بوی خاک و کاه و نان تازه داشتند. او آنچه می‌دید می‌نوشت؛ دقیق، تلخ و گاه پرخشم. همین نگاه تازه بود که بعدها باعث شد دانشگاه تهران او را برای سرپرستی نشریات پژوهشی برگزیند.در همان سال‌ها کم‌کم بذر نوشتن کتاب «غرب‌زدگی» در ذهنش کاشته شد. سال ۱۳۲۴ نخستین داستان جدی‌اش، «دیدوبازدید»، در مجله سخن چاپ و صدای تازه‌ای در ادبیات متولد شد. سال ۱۳۲۶ کتاب «از رنجی که می‌بریم» را منتشر کرد؛ همان زمان هم از حزب توده جدا شد. خروجی پرهزینه و پر از سرخوردگی. مدتی سکوت اختیار کرد و با نوشتن، بیشتر از قبل انس گرفت. معلم شد و زندگی‌اش آرام‌آرام شکل دیگری گرفت. یک روز در اتوبوس اصفهان–تهران، میان همهمه مسافران و تکان‌های جاده، سرنوشت در برابرش نشست: سیمین دانشور. گفت‌وگویی آغاز شد که پایانش شد ازدواجی کم‌نظیر در تاریخ ادبیات معاصر؛ پیوند دو قلم در یک‌خانه. جلال تحصیلات دکتری را رها کرد و دوباره نوشت و نوشت؛ گاه داستان، گاه مقاله، گاه سفرنامه. نثرش کوتاه، تند، عصبی، موج‌دار و اثرگذار بود. همان نثری که بعدها بر نسل نویسندگان سایه انداخت. سال‌های دهۀ ۳۰ برای او سال‌های مبارزه بود. عضو نیروی سوم شد، در ۹ اسفند مقابل خانه مصدق سخن گفت و زخمی شد. پس از کودتای ۲۸ مرداد دچار افسردگی شد، اما باز قلمش او را نجات داد. سفر کرد و نوشت: «اورازان»، «تات‌نشین‌های بلوک زهرا»، «جزیره خارک». از دل سفرها نوشتن‌ها آمد و از دل نوشتن، شناخت دوباره خودش. در ۱۳۴۲ به حج رفت. سفرنامه «خسی در میقات» محصول همان روزهاست؛ سفری که در آن، حال روحانی و نقد اجتماعی در هم می‌جوشد. پیش از سفر با امام خمینی دیدار کرد و نامه‌ای به او نوشت که بعدها به دست ساواک افتاد. داستان‌هایش یکی پس از دیگری آمدند: «مدیر مدرسه»، «نون والقلم»، «نفرین زمین»، «سنگی بر گوری»… هرکدام بازتابی از عمق درونیاتش و تب‌وتاب زمانه. او نویسنده‌ای بود که نمی‌توانست «بی‌طرف» بماند؛ نه در سیاست، نه در اجتماع، نه حتی در ادبیات. منتقد بود؛ خودش را، جامعه‌اش را، دولت را، غرب را. همین صراحت لهجه، هم برایش دشمن می‌ساخت و هم دوستدارانی پرشمار. از نیمۀ دهه ۴۰، جلال جایگاهی ویژه یافت؛ گویی در میان نویسندگان «پدرخوانده» بود. از احمد شاملو و نصرت رحمانی حمایت کرد، شعر نو را گسترش داد، ترجمه‌های مهمی از آلبرکامو، آندره ژید، یونگر، داستایوفسکی و اوژن یونسکو انجام داد. صدایش لرزشی در نثر فارسی ایجاد کرد؛ لرزشی که تا سال‌ها ادامه داشت و به الگویی خاص تبدیل شد.روز ۱۸ شهریور ۱۳۴۸ سکوت عجیب جنگل‌های «اسالم» خبر از اتفاقی می‌داد؛ چرخش قلم جلال آل‌احمد در چهل‌وشش‌سالگی از حرکت ایستاد. جلال رفت اما هنوز صدایش در کتاب‌ها به گوش می‌رسد. وصیت کرد بدنش را برای پیشرفت علم به سالن تشریح بسپارند، اما نشد. روی سنگ‌قبر کوچک و بی‌نامش در شبستان مسجد فیروزآبادی شهرری، تنها نقش امضایش حک‌شده است… جلال کوتاه زیست اما پر از تجربه، سفر، مبارزه، جدل، نوشتن و جست‌وجوی حقیقت.

برچسب ها: باشگاه ادبی بانوی فرهنگجلال آل احمدسیده اعظم‌الشریعه موسویمعرفی نویسنده
قبلی معرفی کتاب «مدیر مدرسه» – اثر جلال آل‌احمد، به بهانۀ زادروزش

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

جستجو برای:
برچسب‌ها
آموزش داستان نویسی آموزش داستان‌نویسی آموزش نویسندگی احسان عباسلو ادبیات ادبیات داستانی اصول نویسندگی امام حسین ایده اولیه داستان باشگاه ادبی بانوی فرهنگ بانوی فرهنگ توصیف در داستان تکنیک های داستان نویسی حوزه هنری داستان داستان نویسی داستانک داستان کوتاه داستان کوچک داستان‌نویسی رمان روایت سارا عرفانی سوگواره عاشورایی ده عاشورا قصه محرم مرضیه نفری معرفی کتاب مولود توکلی ناداستان نقد نقد داستان نقد داستان کوتاه نویسنده نویسنده شو نویسندگی نویسندگی خلاق نیلوفر مالک پیرنگ داستان کتاب باز کتابخوانی کتاب خوب کتاب گردی کتابگردی
  • محبوب
  • جدید
  • دیدگاه ها
بایگانی‌ها
  • دسامبر 2025 (3)
  • نوامبر 2025 (23)
  • اکتبر 2025 (9)
  • سپتامبر 2025 (10)
  • آگوست 2025 (9)
  • جولای 2025 (18)
  • می 2025 (29)
  • آوریل 2025 (7)
  • مارس 2025 (10)
  • فوریه 2025 (31)
  • ژانویه 2025 (24)
  • دسامبر 2024 (20)
  • نوامبر 2024 (34)
  • اکتبر 2024 (7)
  • آگوست 2024 (2)
  • جولای 2024 (11)
  • ژوئن 2024 (17)
  • می 2024 (31)
  • آوریل 2024 (29)
  • مارس 2024 (37)
  • فوریه 2024 (19)
  • ژانویه 2024 (43)
  • دسامبر 2023 (34)
  • نوامبر 2023 (36)
  • اکتبر 2023 (35)
  • سپتامبر 2023 (25)
  • آگوست 2023 (32)
  • جولای 2023 (37)
  • ژوئن 2023 (19)
  • می 2023 (11)
  • آوریل 2023 (10)
  • مارس 2023 (14)
  • فوریه 2023 (17)
  • ژانویه 2023 (30)
  • دسامبر 2022 (14)
  • نوامبر 2022 (14)
  • اکتبر 2022 (15)
  • سپتامبر 2022 (20)
  • آگوست 2022 (18)
  • جولای 2022 (9)
  • ژوئن 2022 (12)
  • می 2022 (19)
  • آوریل 2022 (5)
  • مارس 2022 (3)
  • فوریه 2022 (15)
  • ژانویه 2022 (18)
  • دسامبر 2021 (15)
  • نوامبر 2021 (10)
  • اکتبر 2021 (4)
  • آگوست 2021 (3)
  • جولای 2021 (1)
  • ژوئن 2021 (2)
  • می 2021 (1)
  • آوریل 2021 (1)
  • مارس 2021 (6)
  • ژانویه 2021 (8)
  • نوامبر 2020 (1)
  • اکتبر 2020 (1)
  • آگوست 2020 (1)
  • جولای 2020 (3)
  • ژوئن 2020 (1)
  • آوریل 2020 (1)
  • فوریه 2020 (2)
  • ژانویه 2020 (2)
  • دسامبر 2019 (1)
  • نوامبر 2019 (1)
  • اکتبر 2019 (1)
  • آگوست 2019 (1)
  • جولای 2019 (1)
  • مارس 2019 (1)
  • دسامبر 2018 (1)
  • اکتبر 2018 (1)
  • جولای 2018 (1)
  • ژوئن 2018 (1)
  • مارس 2018 (1)
  • فوریه 2018 (2)
  • ژانویه 2018 (2)
  • دسامبر 2017 (1)
  • نوامبر 2017 (2)
  • اکتبر 2017 (1)
  • سپتامبر 2017 (1)
  • ژانویه 2017 (1)

باشگاه ادبی بانوی فرهنگ، به منظور هم افزایی بانوان نویسنده و علاقمندان به نویسندگی توسط چند تن از بانوان نویسنده ی کشور تشکیل شد.

  • تهران، خیابان سمیه نرسیده به خیابان حافظ، حوزه هنری، دفتر بانوی فرهنگ
  • 02191088034
  • info@banooyefarhang.com
نمادها
© 1400. قالب طراحی شده توسط بانوی فرهنگ
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی
ارسال به ایمیل
https://www.banooyefarhang.org/?p=14229

برای تهیه کتابها از طریق راه های ارتباطی با ما تماس بگیرید. رد کردن

دسته بندی دوره ها
دوره های من
دسته بندی دوره ها

کتاب اعضای کانون

  • 50 دوره

دوره های من
برای مشاهده خریدهای خود باید وارد حساب کاربری خود شوید

Facebook Twitter Youtube Instagram Whatsapp
مرورگر شما از HTML5 پشتیبانی نمی کند.